درس پنجاه وهفتم امام شناسي
براي تكميل بحث فوايد غيبت ذيل حفظ مكتب شيعه براى نمونه، داستان عنایت حضرت
مهدىعلیه السلام به شیعیان بحرین را از زبان علاّمه مجلسى نقل مي كنيم .
در روزگار گذشته، فرمانروایى ناصبى بر بحرین حکومت مىکرد، که وزیرش در دشمنى با
شیعیان آنجا، گوى سبقت را از او ربوده بود. روزى وزیر بر فرمانروا وارد شد و انارى را به
دست او داد، که به صورت طبیعى این واژهها بر پوست آن نقش بسته بود:
«لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه و ابوبکر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول اللَّه».
فرمانروا از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به وزیر گفت:
این، نشانهاى آشکار و دلیلى نیرومند بر بطلان مذهب تشیع است. نظر تو دربارهى شیعیان
بحرین چیست؟
وزیر پاسخ داد:
به باور من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارایه دهیم. اگر آن را پذیرفتند که
از مذهب خود دست مىکشند وگرنه آنان را میان گزینش سه چیز مخیّر مىکنیم؛
پاسخى قانع کننده بیاورند یا جزیه بدهند و یا این که مردانشان را مىکشیم زنان و
فرزندانشان را اسیر مىکنیم و اموالشان را به غنیمت مىبریم.
فرمانروا، رأى او را پذیرفت و دانشمندان شیعه را نزد خود فراخواند. آنگاه انار را به ایشان
نشان داد و گفت:
اگر در این باره دلیلى روشن نیاورید، شما را مىکشم و زنان و فرزندانتان را اسیر مىکنم یا
اینکه باید جزیه بدهید.
دانشمندان شیعه، سه روز از او مهلت خواستند. آنان پس از گفتوگوى فراوان به این نتیجه
رسیدند که از میان خود، ده نفر از صالحان و پرهیزگاران بحرین را برگزینند.
آنگاه از میان این ده نفر نیز سه نفر را برگزیدند و به یکى از آن سه نفر گفتند:
تو امشب به سوى صحرا برو و به امام زمانعلیه السلاماستغاثه کن و از او، راه رهایى از این
مصیبت را بپرس؛ زیرا او، امام و صاحب ماست.
آن مرد چنین کرد، ولى موفّق به زیارت حضرت نشد. شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند.
او نیز پاسخى دریافت نکرد. شب آخر، نفر سوم را که محمّد بن عیسى نام داشت فرستادند.
او به صحرا رفت و با گریه و زارى از حضرت، درخواست کمک کرد. چون آخر شب شد، شنید
مردى خطاب به او مىگوید:
اى محمّد بن عیسى! چرا تو را به این حال مىبینم و چرا به سوى بیابان بیرون آمدهاى؟
محمّد بن عیسى از آن مرد خواست که او را به حال خود واگذارد.
او فرمود:اى محمّد بن عیسى! منم صاحب الزمان. حاجت خود را بازگو!
محمدبن عیسى گفت: اگر تو صاحب الزمانى، داستان مرا مىدانى و به گفتن من نیاز نیست.
فرمود: راست مىگویى. تو به دلیل آن مصیبتى که بر شما وارد شده است، به اینجا آمدهاى.
عرض کرد: آرى، شما مىدانید چه بر ما رسیده است و شما امام و پناه ما هستید.
پس آن حضرت فرمود:
اى محمدبن عیسى! در خانهى آن وزیر - لعنه اللَّه علیه - درخت انارى است. هنگامى که درخت
تازه انار آورده بود، او از گِل، قالبى به شکل انار ساخت. آن را نصف کرد و در میان آن، این
جملات را نوشت. سپس قالب را بر روى انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در
میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روى آن نقش بست! فردا نزد فرمانروا مىروى و به او
مىگویى که من پاسخ تو را در خانهى وزیر مىدهم. چون به خانهى وزیر رفتید، پیش از وزیر به
فلان اتاق برو! کیسهى سفیدى خواهى یافت که قالب گِلى در آن است. آن را به فرمانروا نشان
ده. نشانهى دیگر اینکه به فرمانروا بگو:
که معجزهى دیگر ما این است که چون انار را دو نیم کنید، جز دود و خاکستر چیزى در آن
نیست!
محمدبن عیسى از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد شیعیان بازگشت.
روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر آنچه امام زمانعلیه السلام فرموده بود، آشکار گشت.
فرمانرواى بحرین با دیدن این معجزه به تشیّع گروید و دستور داد وزیر حیلهگر را به قتل
رساندند.(بحارالانوار، ج ۵۲،)
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصرواجعلنی من اعوانه وانصاره
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0